جزيره بودم
من همون جزيره بودم
خاكي و صميمي و گرم
واسه عشق بازي موج ها
قامتم يه بستر نرم
يه عزيز دوردونه بودم
پيش چشم خيس موج ها
يه نگين سبز خالص
روي انگشتر دريا
تا يه روز تو رسيدي
توي قلبم پا گذاشتي
غصه هاي عاشقي رو
تو وجودم جا گذاشتي
زير رگبار نگاهت
دلم انگار زير و رو شد
براي داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس كشيدي انگار
نفسم بريد تو سينه
ابر و باد و دريا گفتن
حس عاشقي همينه
اومدي تو سرنوشتم
بي بهونه پا گذاشتي
اما تا قايقي اومد
از منو دلم گذشتي
رفتي با قايق عشقت
سوي روشني فردا
منو دل اما نشستيم
چشم به راهت لب دريا
ديگه رو خاك وجودم
نه گلي هست نه درختي
لحظه هاي بي تو بودن
داره ميگذره اما به سختي
دل تنها و غريبم
داره اين گوشه مي ميره
ولي حتي وقت مردن
باز سراغتو ميگيره
جمعه 27 تیر 1387 - 5:53:16 PM